پسر آریایی الهه پاکی اورابرگزید تاایرانی باعظمت بنا کند اوایرانش را ساخت وما چه کردیم ...
| ||
|
پس ازاتمام جنگ طبق آداب ورسومي كه بود هركدام ازسربازان غنيمت هايي را ازجنگ تصاحب ميكردند دراين ميان بانويي بود زيباچهره كه زيبايي او تاب ازدل همه سربازان برده بود فرماندهان برسرتصاحب اين غنيمت جنگي باهم جدال ميكردند اما چون بين آنها درگيري واختلافي ايجادنشود بايكديگرتوافق كردند كه اين بانو ازآن فرمانرواي آنها باشد. كنيزان آمدند وبانوي خوش چهره را براي شب بستري با فرمانروا آماده كردند . آن طوركه گفتند بسيارزيباشده بود. شب فرارسيد فرمانروا رسيد واز موضوع اطلاع پيدا كرد او ازسپاهيان به خاطر اينچنين غنيمتي سپاسگزاري كرد وبه سوي خيمه رفت . درداخل خيمه بانو آمدن مردي غريب را احساس كرد به سوي خنجرش رفت تا اگرمردغريبه به سويش آمد خودش را بكشد او خود رامرده مي ديداما... مرد حتي پرده خيمه راهم بالا نداد به بانو گفت سپاهيانم تورابراي هم بستري من انتخاب كردم اما من ايرانيم ايرانيان به ناموس واموال ديگران چشم ندارند. ايرانيان دربزرگواري وشجاعت و دليري ومردانگي همتاندارند.من تورامي شناسم آرزوي هرمردي است كه تورا به دست بيارد اما تازماني كه مهمان من هستي هيچ كس حق توهيني به توراندارد چراكه برخلاف آداب ايرانيان است . پانته آ اينك آرام خاطربياسو وتازماني كه شوهرت نيامده درامان من خواهي بود . آري اوكوروش كبيربودشاه ايرانيان وآن بانوي افسونگرشوش بود پانته آ همان كه شوهرش آبراداتاس به خاطرمردانگي وبزرگواري كوروش براي ايران جان داد. نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |